حالا دیگه مثل پرنده هایی هستیم که به امان خدا رها شدیم دیگه نمیشه خندید مثل 2 تا پرنده که در روی شاخه ای شکسته تکیه دادیم نه حال پرواز داریم نه دیگه میتونیم بخونیم در نیمه راه موندیم نه دوستی داریم نه آشنایی تو این دشت و صخرا بی پناه رها شدیم محتاجیم نیازمندیم 2 تا پرنده هستیم نه اهل قصه گفتن نه اهل شنیدن ما از بسکه نپریدیم دیگه پریدن یادمون رفته شاید اصلا ما دیگه پرنده هم نباشیم اگر در بهار همه پرنده ها جون میگیرن ما داریم جون میدیم همه چیز انتظار شده در همه جا غمگینیم بپر بپر شاید بتونیم دوباره بپریم نه دیگه امیدی به پریدن نیست هر 2 تامون غمگین با پرهای شکسته منتظریم تا انتظار یه روزی بسر بیاد میبوسمت دوستت دارم .
اشتراک گذاری در تلگرام
درباره این سایت