همه با هم یکی بودند حتی اگه هزار جور فکر داشتند با هم در کنار هم زندگی می کردند مثل یک خانواده که گاهی اوقات با هم قهر می کنند و گاهی هم آشتی می کنند اما کینه ای نمی شوند یکی از فامیل هایم کینه شتری داره هزار جور هم به اون خوبی کنند باز هم کینه ای هست و حتی این کینه و دشمنی رو به زبان میاره اون بیماری داره چون با همه مشکل داره با همسایه دور و نزدیک آشنا و غریبه تنفر از وجودش میباره اون اصلا نمیتونه عاشق بشه اون فقط پوا رو میشناسه و برای بدست آوردن پول هر کاری می کنه از بس بدجنسه قیافه اش مثل مارمولک میمونه بد ذاتی و مارمولکی از تمام وجودش میباره ظاهرا خودشو دوست نشان میده ولی از همه دشمن تر و بدبختره همه ارزوی در بدری اونو دارند و هر کس روز که اونو میبینه تا شب زندگیش خراب میشه .
درباره این سایت